وای از غمی که بر دل نشسته
عموی عزیزتر از جانم! قاب عکست از آن بالا به من لبخند میزند. می گویم: خدا جان! اجازه بده که فقط یکبار دیگر صدایش را بشنوم و یک بار دیگر او را در آغوش بگیرم. فیلمهایی که از تو ضبط کردهام را می گذارم. اشک میریزم و صفحه نمایش را در آغوش میگیرم. میترسم کسی سر برسد و بگوید که دیوانه شدهام اما من فقط دلتنگم. روحت شاد و یادت گرامی باد اصلا نمیگویم چه شد و چگونه گذشت عمو جای تو اینجا نیس پاشو دوباره با لبخند بیا ...بیا و همه رو دور خودت جمع کن ...بیا و بخندون ما رو تنهاعمو جانم رفتی و بی عمو شدم، رفتی و گرد پیری نشست بر صورت پدرم....بی پشت و پناه شد پدرم...